شروع شمارش: |
1397-02-24 |
کل بازدید ها: |
190557 |
بازدید کننده: |
170897 |
بازدید های امروز: |
44 |
بازدید های دیروز: |
48 |
|
|
سلسله شاهنشاهی اشکانیان |
|
|
((اشک شخصیتی مجهول نیست زیرا برادرش (تیرداد) او را همچون خدائی نمایانده شده در حالیکه کمانی در دست دارد، در پشت سکههایش بر فراز "اومفالوس " به حال نشسته تصویر کرده است. اومفالوس به زبان یونانی به معنای ناف است و طبق افسانههای یونانی یکی از سنگهای آسمانیست که مرکز دنیا بشمار میرود. این سنگ در معبد "آپولون " حفظ شد و مورد پرستش قرار گرفت. معمولاً آپولون در تصاویر بر فراز این سنگ به حال نشسته نمایانده میشود.))
درباره اشکانیان فراوان سخن گفتهاند. اختلاف منابع غربی و شرقی بسیار است. در تاریخ نگاری غربی، هرجا که پای ایران در میان بوده است، کمابیش از تاریخ ایران نیز یاد کردهاند. گرچه قلم در دست دشمن بوده و راست و دروغ و افسانه را به هم پیوستهاند، ولی تاریخ پژوهان جدید با روش استدلالی و علمی، تاریخ ایران کهن را بازیافته و منتشر کردهاند.
ولی در شرق قضیه دگرگون بوده است، زیرا اسناد و مدارک تاریخ کتبی (جز برگهای سنگی تاریخ، سنگ نگاشتهها) تقریباً از میان رفتهاند و تاریخ شفاهی نیز به انگیزههای سیاسی و عقیدتی و به ویژه برای مناسب ساختن سالهای بشارت و ظهور در هزارههای دوازدهگانه، دستخوش تغییرات مکرر گردیده است. بعنوان نمونه اردشیر بابکان فاصله زمانی از تاریخ اسکندری (311 پ م) تا جلوس خود (226م) را که 537 سال بود، 260 سال اعلام داشت که در نتیجه 277 سال از تاریخ که کمابیش مربوط به اشکانیان است حذف گردید.
برای رسیدن به تأسیس سلسلهی اشکانیان باید از اسکندر مقدونی آغاز کرد. اسکندر کیست؟ زمان و مکان او کدام است؟ و تاریخ جهانگشائی او چیست؟ اسکندر خود را پسر "زئوس" میخواند و برآن بود که او را باید چون خدائی بنگرند و بپرستند. اما وقایع نگار او "کالیستن" که خواهرزادهی ارسطو بود او را از این خودخدابینی منع میکرد. همین امر خشم اسکندر را برانگیخت و فرمود او را زندانی و به روایتی سربه نیست کردند.
کالیستن تاریخ نگار اسکندر بود ولی آنچه که نوشته بود پس از او به دست نیامد. قرنها بعد از اسکندر شخصی در مصر با جمع آوری افسانههای موجود درباره اسکندر، کتابی به نام کالیستن تألیف کرد که به کالیستن کاذب شهرت یافت. این کتاب بنمایهی اسکندرنامههای افسانه وار و اغراقآمیز شرق و غرب گردید.
اکنون اسکندر که در تبلیغات امپریالیستی و صهیونیستی مظهر غلبهی دائمی غرب بر شرق قلمداد شده، برپایه همان افسانهها سراسر تاریخ را تسخیر کرده است، در حالیکه زادگاه و تبار و نبردهای او زیر علامت سوال قرار دارد.
با این حال دگرگونیها، فروپاشیها و شکل گرفتنهای نوین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بخشهایی از قارههای قدیم، وجود عاملی تاریخی را تأیید میکند و آن اسکندر است.
اما در شرق و به ویژه در ایران، افسانههای اسکندر را دست آویز قرار داده و دربارهی اسکندر قلمفرسائی کردهاند که هیچ یک نیز به نتیجهی قطعی نرسیده است. تاریخ پژوهانی چون استاد ذبیح الله بهروز، دکتر محمد مقدم، مهندس احمد حامی، دکتر اصلان غفاری، سرکار خانم پوران فرخزاد، سرهنگ علیرضا علیرضازاده و... نیز تا حدودی نویسندهی این متن، هریک به گونهای به بررسی اسکندر و افسانهی جهانگشائی او پرداخته و در تحدید و حتی نفی و انکار اسکندر پیش رفتهاند تا جایی که نشریه جنجالی «در آستانه فردا» مدتها پاک کردن پدیده اسکندر از تاریخ ایران را در هر شماره به زبانهای متفاوت خواستار میشد. گوئی شاعرانگی شرقی آمیخته با حس ناسیونالیستی، آنان را بر انگیخته بود که کارنامه به دروغ اسکندری را افشا کنند، ولی راهی به دهی نبردند.
اکنون که تنور این پژوهشها سرد شده است، باید گفت تداوم آثار تاخت و تاز اسکندر را نیز مانند تداوم آثار حمله تازیان، تاتاران، مغولان و تیموریان و اعقاب آنان میتوان در نظر گرفت و پذیرفت. بنابراین ناگزیر باید فرمانروایی سلوکیان در ایران، بطلمیوسیان در مصر و ... را نتیجه فتوحات اسکندر دانست.
از کودتای داریوش اول علیه گئومات مغ و کشتار مغان در یک روز و معمول داشتن جشن مغ کشان هر ساله در همان روز، مغان از ترس جان به مناطق دور از پارس، به ویژه به آناطولی گریخته با تشکیل سازمانی زیرزمینی، اهداف سیاسی-عقیدتی خود را پی گرفتند تا زمان مناسب فرارسید و با تاخت و تاز اسکندر و تبانی و هماهنگی هم آئینان خود دولت هخامنشی را بر انداختند و سازمان زیرزمینی را آشکار و ساز و کار مغانهی خود را در سراسر ایران گستردند و حدود پانصد سال بر این آرایش بودند. تا ساسانیان که میراث دار هخامنشیان بودند، در پایان هزاره یازدهم که زمان مناسب برای قیام بود، نهضت خود را آشکار و قدرت را بدست گرفتند.
نظیر این روند تاریخی در دولت ساسانی نیز دیده میشود. زیرا مانویان و مزدکیان متواری و سپس بازماندگان آنان با فرارسیدن زمان مناسب در براندازی ساسانیان موثر بودهاند.
***
تاجگذاری سر سلسله اشکانیان، اشک اول را سال 250 یا 248 یا 247 پیش از میلاد دانستهاند. ولی در روایات شرقی سال 65 پس از اسکندر را برابر سال 51 اشکانی انگاشتهاند. در شاهنامهی فردوسی نیز خسرو پرویز ساسانی خطاب به بهرام چوبینه از تبار اشکانی میگوید:
نخست از ری آمد سپاه اندکی
که شد با سپاه سکندر یکی
که در اینجا ری پایگاه پارتیان شمرده شده است. در جایی دیگر روشنک خطاب به تابوت اسکندر میگوید:
از آن پس بشد روشنک پر ز درد
چنین گفت کای شاه آزاد مرد
جهاندار دارای دارا کجاست
کزاو داشت گیتی همی پشت راست
همان خسرو و اشک و فریان و فور
همان نامور خسرو شهر زور
دگر شهریاران که روز نبرد
سرانشان ز باد اندر آمد به گرد
که نام اشک هم در زمره شاهانی که در جنگ اسکندر تباه گشتهاند آمده است. گرچه مسلم نیست که اشک اول اشکانی باشد.
در شاهنامه فردوسی از اشکانیان که طولانی ترین سلسله پادشاهی تاریخ ایران بودند اثر چندانی نیست. شاهان اشکانی در شاهنامه اینانند:
بزرگان که از تخم آرش بدند
دلیر وسبکسار و سرکش بدند...
نخست اشک بد از نژاد قباد
دگر گرد شاپور خسرو نژاد
ز یک دست گودرز اشکانیان
چو بیژن که بود از نژاد کیان
چو نرسی و چون اورمزد بزرگ
چو آرش که بد نامدار سترگ
چو زو بگذری نامدار اردوان
خردمند و با رای و روشن روان
چو بنشست بهرام ز اشکانیان
ببخشید گنجی به ارزانیان
ورا خواندند اردوان بزرگ
که از میش بگسست چنگال گرگ...
...
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان
نگوید جهاندیده تاریخشان
کزایشان جز از نام نشنیدهام
نه در نامهی خسروان دیدهام
ولی پادشاهان تاریخی اشکانی از سال 250 یا 248 یا 247 پیش از میلاد مسیح تا 227 میلادی اینانند:
1. اشک اول 2. تیرداد اول 3. اشک دوم 4. فریا پات 5. فرهاد اول 6. مهرداد اول 7. فرهاد دوم 8. اردوان اول 9. هیمر 10. مهرداد دوم 11. اردوان دوم 12. سنتروک 13. فرهاد سوم 14. مهرداد سوم 15. ارد اول 16.پاکر اول 17. فرهاد چهارم 18. تیرداد دوم 19. فرهاد پنجم 20. ارد دوم 21. ونن اول 22. اردوان سوم 23. وردان 24. گودرز 25. مهرداد چهارم 26. ونن دوم 27. بلاش اول 28. پاکر دوم 29. اردوان چهارم 30. خسرو 31. بلاش دوم 32. مهرداد پنجم 33. بلاش سوم 34. بلاش چهارم 35. بلاش پنجم 36.اردوان پنجم 37. آرتاواز.
باری، آنچه که از شواهد موجود بر میآید این است که در گستره زیست بوم ایرانیان از ورارود تا میانرودان بلکه فراتر، در طول هزارهها تاریخ و فرهنگ مکتوب وجود داشته که در تاخت و تازها سوزانده یا تاراج شده و از بین رفته است و تتمه آن را هم به هر بهانه حتی به جای مالیات سرانه میستاندند و میسوزاندند. تاریخ و فرهنگ شفاهی هم کمابیش مخدوش و نا همخوان با مبانی واقعی گردیده است. با اینهمه آنچه از تاریخ و فرهنگ ایران مانده یا کشف میشود اغلب درخشان است.
پیش از پژوهشهای عصر جدید، ایرانیان از سلسههای ماد، هخامنشی، اشکانی و تا حدودی ساسانی اطلاعات دقیقی نداشتند. بطوریکه به انگیزههای نیرنگآمیز، سلسههای کیانی و هخامنشی را با فاصلههای مکانی از شمال شرقی تا جنوب غربی ایران، و فاصلهی زمانی حدود 1200 سال، در هم ادغام کرده بودند ولی اکنون به کمک منابع و مدارک همسایگان تاریخی ایران و سکهها و اسناد و آثاری که به مرور کشف شده و میشود میتوان به ارزشهای تاریخ و فرهنگ واقعی ایران دست یافت.
پس از سقوط سلسهی مزدائی هخامنشی و کینهکشی متعصبانهی اسکندر در ویران کردن و سوزاندن کانونهای مزدائی، تاسیسات میترائی گسترش و آئین مهر با تحولی در متن، تجدید حیات مییابد. از سویی چون در روزگار ما فرضیه ظهور مهر پیامبر در زمان اشکانیان، دهها سال ذهنهای پژوهشگر را مشغول داشته است، دنباله این نوشتهی کوتاه به آیین مهر در دوره اشکانی اختصاص داده میشود.
«میترا و خورشید از مهمترین ایزدان مورد نیایش و پرستش پارتی به شمار میرفتند. «راولینسون» مینویسد که در دوران فرمانروایی پارتیها، پرستشگاههای خورشید که پیکرههای ایزد میترا در آنها قرار داشت و آئین میترا با تشریفات گوناگون در آنها برگزار میشد، فراوان بود. بدینسان بزرگداشت و پرستش میترا با دوره پادشاهی پارتیها بستگی تمام دارد و این با توجه به نامهای چند تن از پادشاهان پارت که میترادات (مهرداد) خوانده میشدند روشنتر میشود.3
«ساسانیان هرگز نمیتوانستند پارتیها را که پرستشگر ایزد میترا بودند و بسیاری از فرمانروایانشان میتراداد نامیده میشدند و در دوران آنها، آئین میتراگرایی در ایران بنیاد نهاده شد و تقریباً همهی جهان آن روز را فراگرفت، در شمار دروغ گویان به میترا در آورند.»4 میترا درخشانترین خدای آریائیان پیش از ظهور زرتشت بود. این خدای دورهی گلهداری که با صفت «دارنده دشتهای پهناور» شناخته و پرستیده میشد، پس از رشد و قوام کشت و کار، رویاروی مزدا خدای دورهی کشاورزی قرار گرفت. درگیری پرستندگان این دو خدا در گاتهای زرتشت، یادگار زریران که جنگ ارجاسب تورانی و ویشتاسب کیانی را باز میگوید، و نبرد اسفندیار و رستم بازتاب یافته است.
این درگیری قرن ها کما بیش جریان داشته تا سرانجام میترا به گونهی ایزدی هم ارج و هم ورج با مزدا، در سایهی کبریایی اهورامزدا قرار میگیرد و پرستندگان هردو خدا آشتی کرده، یگانه میشوند. این پیوند میتواند نوعی جبههگیری در برابر خدایان بیگانه باشد.
در زمان اشکانیان، تحولی درون گرایانه و رازآمیز در آئینها و مراسم مهری شکل میگیرد که علت آن هنوز شناخته نیست. آیا پیامبری نو یا اصلاحگری در حوزهی میترائیسم ظهور کرده، یا ضرورتهای دینی و اجتماعی انگیزهی چنان تحولی بوده است؟
«آنطور که از ظواهر امر برمیآید، تبدیل پرستش عمومی و آشکارای مهر به مجامع سری در قرون اول و دوم پیش از میلاد مسیح متحقق شده است.»5
فرضیهی وجود تاریخی مهر پیامبر را استاد ذبیحالله بهروز در سال 1331 منتشر کرد و تا کنون گروهی از پژوهندگان در رد یا قبول آن نظر دادهاند. استاد بهروز نوشته است: «در سال 1454 رصد [271] پ.م، 65 سال بعد از ملک اسکندر در سال 51 اشکانی، روز جمعه پنجم بهار، مادر مهر بشارت مییابد...پس از اینکه 275 روز از بشارت گذشت، یکشنبه شب 25 دسامبر مهر زاییده میشود... مهر در سن 25 سالگی مبعوث میگردد و دعوت میکند و چهل سال میان مردم به دعوت میپردازد و انجیل یا بشارتهای خود را در نامهی ارتنگ مینویسد... کوفات یا نیبران مهر، دوشنبه چهارم شهریور ماه، در روز عید شهریورگان سال 1518 رصد [208] پ.م، در یازدهمین ساعت روز که نزدیک نیمه شب میباشد اتفاق افتاده است.» 6
این فرضیه که بیش از نیم قرن ذوق و شوق گروهی از اندیشمندان را مجذوب کرده بود، برگرفته از روایاتی بود که «ابوالفتوح رازی، حمزهی اصفهانی، طبری، مسعودی، ثعالبی، مقدسی و ابناثیر در آثار خود آوردهاند. » 7
چکیده این روایات این است که دو مسیحا در تاریخ پدید آمدهاند که تولد نخستین در زمان شاپور اشکانی، 65 سال پس از اسکندر در سال 51 اشکانی، و تولد دومین در قرن چهارم پس از اسکندر در زمان اگوستوس امپراطور روم بوده است.
میدانیم که ارباب کلیسا، 25 دسامبر (چهارم دی ماه خورشیدی) را که میلاد نمادین ایزد میتراست، به جای میلاد واقعی حضرت عیسی (ع) پذیرفتهاند. آیا ایزد مهر که پیش الگوی همهی سوشیانسها در هر زمان و مکان است و از پیش از زرتشت آئین او شناخته بوده، در سال 51 اشکانی با ظهور مهر پیامبر تجسد یافته است؟ 8
در فرضیهی استاد بهروز و محاسبات گاهشمار یک آن 40 سال با تاریخ کلاسیک اختلاف ایجاد میشود بنابراین اصل فرضیه بر اساس محاسبات او هنوز به اثبات نرسیده است.
در روایات مورد نظر استاد بهروز «65 سال پس از غلبه و تسلط اسکندر بر سرزمین بابل (331 پ. م) قید شده است». ولی استاد تاریخ جلوس اسکندر (336 پ. م) را تاریخ غلبه انگاشته، میلاد مهر پیامبر را در سال 271 پ.م تعیین کرده است. با فرض صحت روایات، 65 سال پس از تاریخ واقعی غلبه نیز میتوانست با همان نتیجه موضوع محاسبه باشد.
از سویی بدون هیچ لزوم، استاد بهروز با اصالت دادن سال 271 پ.م، میلاد مهر در فرضیهی خود را به جای مبداء مشهور تاریخ اسکندری یا سلوکی یا منجمان بابل (312_311 پ.م) عنوان و 40 سال اختلاف در تاریخ ایجاد کرد که تا چند سال پیش جز برای شاگردان ارجمند او که سخت زیر تاثیر و باورمند فرمندی او بودند، مورد قبول نبود. انگیزهی این اقدام شوق انگیز استاد شاید شیفتگی او به فرضیه کشف مهر پیامبر و نفی و افسانه شمردن اسکندر بوده است. از اینرو پذیرفته بود که این بیت معروف حافظ «ما قصه سکندر و دارا نخواندهایم-از ما بجز حکایت مهر و وفا مپرس» چنین تغییر یابد: «... از ما بجز حکایت مهر از وفا مپرس».
با این حال با توجه به تحولی که در زمان اشکانیان در آئین جهانگیر مهر روی داده و قرائنی که در دست است، وجود تاریخی مهر پیامبر نیاز به پژوهش بیشتر دارد. با نگرش به بشارتها و اسطورههای ظهور در متون کهن که خاستگاه مهر سوشیانس را در خاور ایران نشان میدهند، احتمال کشف این معمای تاریخی وجود دارد.
«در ارمنستان نیز که یک مرکز دین مهر بود، به گفتهی «اگاتانگلوس» تاریخنویس ارمنی، او را پسر اهورا مزدا میخواندند. الیشه وارداپت نیز مهر را بغی درکالبد مردمان میداند و مینویسد: یکی از دانایان برگزیده گفته است که مهر خداوند از مادری میان مردمان زائیده شده و تاجور و پسر خداست».9
«در سراسر نواحی آسیای مرکزی، در کشمیر و لاداخ و تبت و حتی نواحی دورتر شمالی هنوز هم اعتقاد عجیبی وجود دارد که مسیح یا عیسی در آنجا سفر کرده است، بعضی ها عقیده دارند که مسیح حتی هند را هم دیده است».10
اگر اعتقاد مردمان آسیای مرکزی را ارج نهیم، آشکار است که سفر به آن نواحی با مهر مسیحا تناسب دارد، نه با ایشوع ناصری، باری، اگر معمای سلسله اشکانی را در تاریخ ایران حل شده انگاریم، باز با معمای دین و فرهنگ این سلسله، همچنان سروکار خواهیم داشت.
در پایان اشارهای هم به موضوع یونانگرایی اشکانیان و اصطلاح «فیل هلن» بر سکههای آنان لازم به نظر میرسد.
استاد بهروز نوشته است: «میگویند فیل هلن یعنی دوستدار یونان، و هلن با هلیوس که در یونانی آفتاب و روشن باشد مربوط نیست. حال باید دید که اگر فرض کنیم هلن با هلیوس مربوط است، مبحث چه صورتی به خود خواهد گرفت.»11
مهندس احمد حامی چنین نظر داده است: «هلن فیلها پیروان آئین مهر بودند، نه دوستدار یونان. زیرا یونان هیچگاه هلن نامیده نمیشده است.»12
دکتر محمد مقدم نیز چنین نوشته است: «صفت فیل هلن که روی سکههای اشکانی دیدهاند در خور بررسی است. اگر هلن در این واژه به معنای یونانی باشد، میگویند که نخستین بار به فرمان شاهنشاهان اشکانی در شهرهای یونانی که زیر فرمانروایی آنها بوده روی سکه زده شده است... واژه هلن در پارهای از نوشتههای کهن به معنای پیرو دین بغانی به کار رفته است.»13
اصطلاح «فیل هلن» هم در حاشیهی همان معمای کلی تاریخ و فرهنگ عصر اشکانیست. اصولاً با احساسات و پیش داوریهای ناسیونالیستی امروزین نمیتوان واقعیتهای تاریخ کهن را ارزیابی کرد. بلکه باید به فضای سیاسی و اجتماعی موضوع مورد بررسی در زمان و مکان مربوط به آن اشراف داشت، آنگاه در صورت امکان اظهار نظر درست را ارائه داد.
برای مثال، اسکندر را مقدونی و مقدونیه را همین کشور مقدونیه امروزی دانستهاند. ولی خاستگاه اسکندر در شاهنامه فردوسی عمّوریه واقع در فریگیا در آسیای صغیر است که مرکز آئین مهر بوده و کلاه شکسته مهری را هم کلاه فریگی یا فریجی نامیدهاند. از سویی سلسله مزدایی هخامنشی از سپاهیان مقدونی و یونانی اسکندر شکست میخورد و فرو میپاشد. در حالیکه پس از اسکندر آئین و فرهنگ میترائی ایرانگیر، بلکه جهانگیر میشود. اسکندری که در تاریخ ایران جایی گجستک میخوانندش و جایی پیامبر میدانندش.
در یک نوشتهی سریانی آمده است: «چون دارا اسکندر را دید بر او نماز برد، چون باور داشت که اسکندر مهر خداوند است و فرود آمده است که بر ایرانیان یاری دهد. چون جامه او مانند خدایان بود و تاجی بر سرش نهاده بود که با پرتو نور میدرخشید14.
پس از قرن ها ستیزه جویی جبههی مشترک ساسانی -بیزانس علیه آئین مهر، کشف واقعیتهای تاریخی مهری دشوار است. اگر با نگاهی سطحی و ظاهرنگر به اسکندرنامهها بنگریم و قضیه را تنها سیاسی و نظامی در نظر آوریم، از سطح فیلمهای «الکسندر» که نمایشگر شیطنت امپریالیسم غرب است فراتر نتوانیم رفت.
ویران سازی و آتش سوزی حریم مزدائی و سوزاندن اوستا توسط اسکندر از یک سو، و گسترش و نیرو گرفتن آئین میترایی پس از اسکندر از سوی دیگر بر حوادث تاریخی آن زمان رنگ تعصبات دینی و فرهنگی میبخشد و ارتباط مستقیم مغ کشی داریوش اول را با موبدکشی اسکندر آشکار میسازد.
اشکانیان به هنر و ادبیات و خدایان یونان توجه داشتند. در روزگاران گذشته نیز چون امروز، همکیشان در دو کشور دوستدار همدیگر بودند. بنابراین آنطور که بعضی پنداشتهاند، فیل هلن جنبه بیگانه پرستی نداشته و به سبب ناتوانی امپراطوری اشکانی در برابر یونان نیز نبوده است. زیرا پس از محو شدن یونان در قدرت امپراطوری رم نیز، فیل هلن بر سکه اشکانی دیده میشود.
باری، تاریخ و فرهنگ عصر اشکانی نکات ناشناخته فراوان دارد که در این نوشتار کوتاه نمیگنجد. ولی برای توهم زدائی از عنوان فیل هلن، اینک نکته پایان و سپس نقطه پایان: در میان شاهان اشکانی که خود را فیل هلن نامیدهاند یک تن که تیرداد دوم باشد، خود را فیل رومن (دوستدار روم) خوانده است.
علیرضا صدفی – فروردین 1391
- قیمت (تومان):8,000
- قیمت خرید نقدی (تومان):
8,000
-
|
|
|
|
|
|
|